ز پیچ گردنه بالا بپر دوچرخهسوار
بپر که هستی و مستیست در رکابزدن
نترس! جاده ندارد خطر دوچرخهسوار
تو رستمانه برون آ که رخش تو این است
کلاهخود بچرخان به سر دوچرخهسوار
دوچرخه داری و چرخ فلک غلام تو هست
بچرخ با خودِ شمس و قمر دوچرخهسوار
پیاده بر لب این جاده چشم در راهم
تو میروی و مراهم ببر دوچرخهسوار
اگر دوچرخه ندارم به شانه خواهم برد
پیادههای جهان را سفر دوچرخهسوار!
یحیا جواهری