كسی اینجا نمیداند كه دنیا تا كجا رنج است
اگر دستت به جایی میرسد شمعی فراهم كن
كه اینجا جاده تاریك است و ره تا انتها رنج است
تو مثل شمع میسوزی، كسی اشكی نخواهد ریخت
چكیدن، سوختن، فریادهای بیصدا رنج است
نفس یك خرمن زنجیر شد بر دست و پای من
به صید نیمبسمل، زیستن یا مرگ، یا رنج است
اجازت نیست الاّ با صدای جهر میگفتم
گنه ناکرده محكومیم چون حكم قضا رنج است
زمین تا آسمان موج است، گردابست، تاریكیست
چراغی نیست، ساحل نیست، سعی ناخدا رنج است
زمین تبعیدگاه آدمیزاد است، یعنی كه:
در اینجا از نخستین صبح هستی تا فنا رنج است
یحیا جواهری