تو خود چراغ به دستی، نه کرمک شبتاب
بهار و باور نیلوفرانهات حیف است
اگر تولد و مرگ تو هست در مرداب
بزن، بسوز، بکش، گرگ باش… این گپها
چه کس چگونه نوشتهست در کدام کتاب؟
در این میانه کدام آدم و کدام خر است
یکی خمار تفنگ و یکی خمار شراب
چو سنگ راه لگدکوب این و آن بشود
اگر فرود بیاید ز آسمان مهتاب
ز جان گذشتم و خان قبیله را گفتم
تو هم برو به جهنم، بمیر خانهخراب
پرنده در طلب آب سمت دریا رفت
بگو به حضرت باران، درخت را دریاب
گرسنهها همه در بند این قوانیناند:
اگر کباب نباشد بس است بوی کباب
یحیا جواهری