کمی ز روشنیات را به خلق جار بزن
به بانک مرکزی عشق من هجوم آور
هرآنچه هست ببر، چورکن، قمار بزن
اگر دوباره حمل ماه حملهها باشد
تو دست رد به سر و سینهٔ بهار بزن
چو اعتراض کند عقل ـ این محافظ دل ـ
به خنده خلع سلاحاش کن و به دار بزن
چو روزگار بد آید تو نیز شورش کن
گلوله بر دهن گند روزگار بزن
کسی نگفت که فردا چه اتفاق افتد
بیا و فال به دیوان شهریار بزن
یحیا جواهری