دم غنیمت میشمارم در کنار همدمی
گاه باید زندهگی را ساده انگارید یار
یعنی افتادی؟ بلی، افگار گشتی؟ یک کمی
گر نداری درهم و دینار جانت جور باد
شهرِ بعد از جنگ واری از چه درهم برهمی؟
جان من در مفلسی هم میتوان خوشحال بود
نوکر کس نیستی پس شهریار عالمی
عشق اگر نازل شود آدم پیمبر میشود
آی خفته در گلیم! از خود برآ تو آدمی
سروِ پا در گِل کجا، تو یار صاحبدل کجا؟
مینشینی، میخرامی، میگریزی، میچمی
تو نباشی، بیتعارف جام زهر آماده است
بیتو من دیگر ندارم تکیهگاه محکمی
یحیا جواهری