تو برکه‌ای و دلم در تو کرد آب‌تنی

تو برکه‌ای و دلم در تو کرد آب‌تنی
چنان‌که غرق شدم تو شدم تو هم چو منی
در این هوای بد، آهنگ رودخانه چرا؟
قرار نیست مرا در جزیره‌یی فکنی
به سنگری که تویی من کنار دست تو اَم
مرا شکست مده چون تو نیز می‌شکنی
به کوچه کوچهٔ این شهر گشتم و گشتم
ندیده‌ام به جز از دل، متاع سوختنی
فرشته‌خوی من آن گفته‌هات یادم هست:
چه سخت می‌گذرد روزگار اهرمنی
به صد دلیل وطن وصلهٔ تنت باشد
دروغ محض بود قصه‌ی «جهان‌وطنی»
یحیا جواهری
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *