در این کشاکش و این گیرودار، دیوانه

در این کشاکش و این گیرودار، دیوانه
مرا به حال خودم واگذار دیوانه!
نه خنده‌یی، نه تکانی، نشسته‌ای خاموش
چو برج غمزدهٔ زهرمار، دیوانه
کی گفته است در این شهر خنده ممنوع است؟
کی گفته است تن‌ات را مخار دیوانه؟
برو بخند، برآشوب و نظم تازه بیار
که نظم کهنه نیاید به کار دیوانه
تو در قواعد دیوانه‌گی‌ت محکم باش
که نیست بر عقلا اعتبار دیوانه
جهان ما و تو در دست چند دیوانه‌ست
خدایگان من و تو هزار دیوانه
تو شاد باش و دهُل زن که در قمار وطن
برنده است به پایان کار، دیوانه
جمال و جلوهٔ نوروزیان تماشایی‌ست
به میلهٔ گل سرخ مزار، دیوانه
یحیا جواهری
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *