در بادبان فتاده چپ و راست، بادها

در بادبان فتاده چپ و راست، بادها
دریا کر است نشنود این جیغ و دادها
چیزی شبیه نالهٔ ماقبل خودکشی‌ست
این زنده باد گفتن و این مرده بادها
ما را بزن، بسوز، بکش؛ تا نکشته است
افسانهٔ مذاهب و جنگ نژادها
از شر فیلسوف نماها گریختند
دیوانه‌ها، فلک‌زده‌ها، بی‌سوادها
با عرض معذرت که به جز نفخ و باد تلخ
چیزی ندیده‌ایم از این کون‌گشادها
عشق است آن‌که جمع کند سرخ سرخ سرخ
از روی جاده‌ها جسد نامرادها
یحیا جواهری
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *