ماه قبیله دختر ایل و تبارمی
این رسم عاشقیست که من فکر میکنم
بعد از وفات نیز تو شمع مزارمی
من برکهام تو ماهی و من آسمان تو ماه
تنها نیام؛ نفس به نفس در کنارمی
ای آخرین پلنگ کُهستان خوش آمدی
در بیشهزار من، تو بمان یادگارمی
میمیرم و تو باز مرا زنده میکنی
بعد از خدا فقط تو خداوندگارمی
چشمم به در، تو زود بیا دیر میشود
من شهر جنگدیده و تو شهریارمی
آنساز کهنهام که خودش کوک میشود
حالا تو هم برقص اگر دوستدارمی
یحیا جواهری