دل به دل‌خانه‌ی من مرغک بی‌بال و پر است

دل به دل‌خانه‌ی من مرغک بی‌بال و پر است
کیست صیاد که از چوب خدا بی‌خبر است؟
یار اگر تا تهِ دنیا برود تنها نیست
دل من با دل او در همه‌جا هم‌سفر است
شعر اگر بی‌ می و معشوق بوَد شاعر جان
مثل چایی‌ست که خوش‌طعم؛ ولی بی‌شکر است
عشق، خاکستر ما را به هوا داد؛ خوشیم
چشم بد دور هنوز آتش ما شعله‌ور است
غرب کابل چه عجب حال و هوایی دارد
کوچه‌هایش پرِ عشق است و تب‌اش داغ‌تر است
کلبه‌ی شاعر آواره در این شهر کجاست؟
مرد دیوانه صدا زد که همین دور و بر است
شعرِ آمیخته با عشق، جواهر باشد
گاه از جنگ بگو یار! که در پشت در است
جنگ یعنی چه بگم؟ آه دلم می‌شکند
قصه‌ی جنگ، جدال گل‌سرخ و تبر است
یحیا جواهری
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *