خمار چشم تو فکر مَی و حشیش ندارد
صفا و روشنیات را به غیر آیینه و آب
جناب شیخ چهگویم؛ ولی کشیش ندارد
به روی صفحهی شطرنج عشق این دل سرتیر
پیادهییست که پروای مات و کیش ندارد
زبان به طعنه میالا که آن جوان مُزلَّف
حلالزادهی شهر است؛ اگرچه ریش ندارد
کدام صاعقه باریده در جزایر عالم
که هیچ زنده به جز خاطر پریش ندارد
پ.ن ـ مُزلَّف به معنی زلفدار، گیسوبلند
یحیا جواهری