شیپورهای خانهبرانداز میزند
آنسو نشسته آدمِ لبریز از آرزو
فالی به شعر حافظ شیراز میزند
خواهی بمان و خواه برو، بیمن و تو نیز
سمفونی حیات همین ساز میزند
دیوانه است گرچه به زنجیر بسته نیست
مردی که با لگد به درِ باز میزند
چرخید سیب سرخ به شاخ درخت و گفت
هر شب کلاغ پیر، مرا گاز میزند
یحیا جواهری