حتا دلم پس از مرک، جا و مکان ندارد
این تابلوی رنگین، این مجمعالجزایر
جز آه تیرهبختان آتشفشان ندارد
روی تکت نوشتند: «شاید که برنگردد
تنها مسافری که همداستان ندارد»
این آخرین قطار است شاید که برنگردم
گفتند: ایستگاهش نام و نشان ندارد
…
جغرافیای عشق است اینجا کسی ندیده
شهر و ولایتی که «چل دختران» ندارد
از پاکدامنانش میگفت با شما، حیف
مهتاب دل ندارد، دریا زبان ندارد
تو کافه را ز مستی بر فرق سر نهادی
معشوقهٔ تو امشب بر سفره نان ندارد
یحیا جواهری