سیب را دیدم، هوس کردم همین حالا بیار

سیب را دیدم، هوس کردم همین حالا بیار
دل پریشانی چرا؟ آن‌جا مبر؛ این‌جا بیار!
ما همه درگیر امواجیم، کشتی غرق شد
مهربانا! قایق‌ات را تا لب دریا بیار
قصه‌گو! حرفی بیاور؛ عاشقانه نو به نو
من نگفتم داستان آدم و حوّا بیار
یک اس‌ام‌اس کن به مجنون، حال لیلی خوب نیست
طاقت محمل ندارد یک هواپیما بیار
آی حافظ! یوسف گمگشته‌ات در چاه نیست
گر تو می‌خواهیش، از چنگ زلیخاها بیار
گفته بودی ماه را از پایتخت… اما نشد
خیر باشد جان من، امشب نشد فردا بیار
من به رؤیاهای شیرین غرق بودم، ناگهان
بانگ زد خاتون: کجایی، شام شد سودا بیار
یحیا جواهری
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *