شٙکٙر جان تو این چایک و این نانک من
شب بلخ و شب کابل چقدر تاریکست
از پسِ ابر بر آ ماه بدخشانک من
قایقی ساختم از عشق که هی میلرزید
پیش دریاگک تو این دلِ لرزانک من
سفر عشق درازست تو دانی و خدا
صبر ایوب ندارد دل حیرانک من
شوخی و شیطنت و شرم سه همزاد تو اند
حد نگه دار؛ ولی شوخکِ شیطانک من
چقدر مست، چه سرکش، چه پلنگ اندازست
شیر صحرا شده آهوی بیابانک من
گل سرخ چمنا، رشکِ عقیقِ یمنا!
هله بی در زدن آ، ماهک روشانک من
یحیا جواهری