حال ماهیان بد است رودخانه سنگ شد
آن قناریِ اسیر تن به میله زد گریست
راه آسمان کجاست این قفس که تنگ شد
عشق، سرفرازی است عشق دلنوازی است
هرکه نرد عشق باخت کاکه شد، ستنگ شد
بیحضور آفتاب گل کرخت میشود
شعر هم بدون عشق، خط به خط جفنگ شد
آهوان خالدار! راه تان همیشه سبز
بعدِ رفتن شما بیشه پُر پلنگ شد
صحنه را عوض کنیم وضع اضطراری است
بادها مخالفاند باز فصل جنگ شد
یحیا جواهری