دلِ سرگشته را آرام کردم
میان این همه سیاره و نور
تو را ماه شناور نام کردم
نه چیده میوهٔ ممنوعۀ عشق
خودم را پیش مردم خام کردم
ز دست شیطنتهایت دلم را
اسیر عشق نافرجام کردم
سفر تا انتها، تا عشق خوب است
من اما کار بیهنگام کردم
غزل شیرین نشد کیفیتاش را
«ز چشم مست ساقی وام کردم»
چو دیدم عشق جای گفتگو نیست
متاع شعر را لیلام کردم
یحیا جواهری