هفت جام می مردافکن لبریز ببر
شب شعر است و می و ماه، تو هم ساقی را
با گل و مُل به درِ حجلۀ پاییز ببر
غزلی ساختم امشب کلماتش همه عشق
تا شود بزم شما خاطرهانگیز؛ ببر
…
مثل آن برگ خزاندیده که بادش ببرد
تو بیا جان مرا در پسِ این میز ببر
بلخ تا قونیه دنبال تو سرگردانیم
شمس من! قافله را جانب تبریز ببر
زیر این سقف اگر گوشهٔ آرامی هست
چند روزی تن از این خاک غمانگیز ببر
تو که بد بودی، از بدبترش بسیار اند
متن ایننامه همین است به چنگیز ببر
یحیا جواهری