ما را تو میازار؛ کمی خنده کمی عشق
زنجیر غمان را پسِ کوه و کمر انداز
کافیست غم یار، کمی خنده کمی عشق
میخوانم، اگر خوش بزنی خوش بنوازی
من شعر و تو گیتار، کمی خنده کمی عشق
خورشید به در کوفت که این اول صبح است
ای خلق گرفتار! کمی خنده کمی عشق
عاشق «حسنک» بود که میگفت ضرور است
حتا به سرِ دار؛ کمی خنده کنی عشق
ابر آمد و سیل آمد و سرما… بغلم کن
ای ماه شب تار! کنی خنده کمی عشق
جویید اگر یافت شود در دِه بالا
هستیم خریدار، کمی خنده کمی عشق
ای کاش پزشکان به خط خوش بنویسند
در نسخهی بیمار؛ کمی خنده کمی عشق…
یحیا جواهری