عطر شکوفهها را با خود بیار باران
تو قطره قطره قطره با جان ما درآمیز
هم با بهار باران، هم بیبهار باران
شت میزنند در گِل، دریاب ماهیان را
نه چشمه دارد آبی نه جویبار، باران
این رودخانه شاید از تشنهگی بمیرد
امسال فرق دارد با سالِ پار، باران
گر ذوق گریه داری اینجا بهانه کم نیست
آبی بزن به روی سنگ مزار باران
پیمانههای خالی صف در صف ایستاده
پر کن که وقت تنگ است بهر شمار باران
زان پیشتر که نوروز با تاجی از گل آید
برشانههای صحرا لادن بِکار باران
یحیا جواهری