می‌خواهمت، می‌جویمت در مستی و فرزانه‌گی

می‌خواهمت، می‌جویمت در مستی و فرزانه‌گی
دنیا همین عشق است و بس، باقی همه دیوانه‌گی
این شیشه‌ها لبریز می؛ اما نه از انگور ما
در بزم خیامان ببر جام و شراب خانه‌گی
ما در کنار هم؛ ولی صد کوه و دریا در میان
مرگا به این فرجام بد، نفرین به این بیگانه‌گی
ای عشق! ای بعد از خدا زیباترین مخلوق او
باری بیا و جمع کن این بی‌سر و سامانه‌گی
از قریه و آغیل مان جز مشت خاکستر نماند
یادش بخیر آن سال‌ها آن شور و آن هم‌شانه‌گی
ای عشق رفتی رفتنا، این چار علت ماندنا
دیوانه‌گی… دیوانه‌گی… دیوانه‌گی… دیوانه‌گی…
یحیا جواهری
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *