تو میطلوعی، من میغروبم
وقتی بیایی من مرده باشم
آیا تو را بر فرقم بکوبم؟
در رگرگِ من گرمای عشق است
عشق ار نباشد قطب جنوبم
سبزینهپوشا آغوش بگشا!
تو آن درختی، من «دارکوبم»
این آسمانها مال تو باشد
آنجا کسی نیست من در قلوبم
فوج غم آید کشتی به کشتی
یک کلبه دارم در رُفت و روبم
از من مپرسید افسانهی باغ
حالا که سنگم، حالا که چوبم
یحیا جواهری