یک‌روز خواهی دید ما هم شاد و خُرسندیم

یک‌روز خواهی دید ما هم شاد و خُرسندیم
آن روز می‌خندیم؛ می‌خندیم؛ می‌خندیم
بگذار کفترهای عاشق بال بگشایند
ما هم دو تا گنجشک در باغ خداوندیم
تو آن‌سوی دریا و من در دامن یک کوه
دوریم؛ اما بر سرِ آن عهد و پیوندیم
روزی اگر فرمان دهد این عشق عالم‌سوز
با دیوانه می‌جنگیم و دست دیو می‌بندیم
باید برافرازیم پرچم‌های آزادی
خود را به پای این و آن بسیار افکندیم
این روزگار تلخ‌کامی قسمت ما نیست
ما بی‌تعارف خواستار قهوه با قندیم
این‌خانه‌ها سلول‌های انفرادی شد
ها ای خدا! بگشای در، ما آرزومندیم
یحیا جواهری
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *