قطعهٔ ۴۸ – جانانه دشتی

قطعهٔ ۴۸ – جانانه دشتی
مستیم و خرابیم ز پیمانه دشتی
ای بی‌خبر از باده مستانه دشتی
چون زمزمه رود و چو آوای شباهنگ
افسونگر دل‌ها بود افسانه دشتی
زان باده صافی که دهد مستی جاوید
لبریز چو میخانه بود خانه دشتی
او فتنه زیبایی و دیوانه عشق است
صاحب‌نظران فتنه و دیوانه دشتی
جانانه او نیست به جز خواجه شیراز
ای جان جهان برخی جانانه دشتی
از باده بود مستی رندان و رهی را
سرمست کند گفته رندانه دشتی
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *