شمع جمع

شمع جمع
ای نازنین !‌ نگاه روان پرور تو کو ؟
وان خندهٔ ز عشق پیام آور تو کو ؟
ای آسمان تیره که اینسان گرفته ای
بنما به من که ماه تو کو ؟ اختر تو کو ؟
ای سایه گستر سر من ،‌ ای همای عشق
از پا فتاده ای ز چه ؟ بال و پر تو کو ؟
ای دل که سوختی به بر جمع ، چون سپند
مجمر تو را کجا شد و خاکستر تو کو ؟
آخر نه جایگاه سرت بود سینه ام ؟
سر بر کدام سینه نهادی سر تو کو ؟
ناز از چه کرده ای ، چو نیازت به لطف ماست ؟
آخر بگو که یار ز من بهتر تو کو
سودای عشق بود و گذشتیم ما ز جان
اما گذشت این دل سوداگر تو کو ؟
صدها گره فتاده به زلف و به کار من
دست گره گشای نوازشگر تو کو ؟
سیمین !‌ درخت عشق شدی پاک سوختی
اما کسی نگفت که خاکستر تو کو ؟
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *