ميرغلام حضرت ولد ميرجمال الدين خان ( متخلص به شايق جمال ) در سال 1254 هه ش در شهر کابل کوچه غسالان گذر وزير تولد يافته ، تعليمات ابتدائيه و متوسطه را تا صنف دهم در مکتب حبيبيه دوام داده ، بعدا به مکتب دارالحفاظ شامل و تا 18 پاره قرآن مجيد را حفظ نموده، سپس به دارالمعلمين کابل شامل و آن موسسه را با اخذ شهادتنامه درجه اول بپايان رسانيد. مدتی را بحيث معلم و زمان طولانی وظيفه سرمعلمی را در ليسه ها و مکاتب مختلف صادقانه انجام دادند.
شايق جمال از جمله شاعران نامدار وطن بود که در سبک هندی و خراسانی شعر می گفت. اشعار او از زمان امير حبيب الله خان تا سالهای اخير که از ادب و شعر و هنر در کشور ما خبری بود و از جنگ و جدال و برادرکشی اثری نبود در روزنامه ها، جرايد و مجلات بچاپ ميرسيدند.
شايق جمال در سن 15 سالگی به سرودن شعر آغاز کرد، صرف و نحو و علوم متداوله را از نزد مرحوم قاری عبدالله خان ملک الشعرا آموخت، که بعدها، همان استاد بزرگوارش در ديوان او تقريط بلندی نوشت.
شايق جمال در سرودن غزل ، قطعه و مخمس تمايل زياد داشت. درد اجتماع را، غم مردم را، سوز عاشقان را درلابلای شعرهايش در نثر و طنزهاش ، مطايبه هاش ، کنايه هاش و لطيفه هاش چه شاعرانه، چه ماهرانه، چه دردمندانه و چه بذله گويانه انعکاس ميداد.
خانه محقر اما هميشه با صفا و پر صميميت او در کوچه کابل قديم هميشه ميزبان ارادتمندان شعر فهم و مخلص شايق جمال، مانند: مرحوم غلام محمد وفا که هزاران شعر از صدها شاعر درسينه داشت، مرحوم حاجی عبدالعزيز مشهور به لنگر زمين ، مرحوم عبدالرحيم رحيمی و شاعران با نام ملک الشعرا قاری عبدالله خان، مرحوم صوقی عبدالحق خان بيتاب (ملک الشعرای بعدی)، صوفی عشقری و حبیب الله بلبل شاعر مردمی و ديگران بود. هنرمندان و آوازخوانان به نام چون استاد سرآهنگ سرتاج موسيقی برای شنيدن شعر های شايق جمال و اخذ اجازه خواندن شعرهای او به آواز سحار و افسونگر خودش پيوسته به کلبه او مراجعه می کرد و چه شب های پر فيض که آن استاد بزرگوار برای شاعر مخلص و ساير مخلصان شايق تا سحر و صبح مجرايی گويا آواز ميخواند.
در دل شاعر نه تنها شعرهای بکر و تازه اش بود که در آن سراچه پر صفايش بدوستان بزبان می آورد، بلکه شعرهای از واقف لاهوری، نظيری نيشاپوری، عبدالغفور نديم کابلی، کليم، صائب تبريزی، حافظ، سعدی و شعرهای بلندی از بيدل را ميخواند.
ديوان شايق جمال در سال 1333 ش در کابل یه چاپ رسيد. در تقريط آن ملک الشعرا قاری عبدالله ، ملک الشعرا بيتاب، استاد خليل الله خليلی، هاشم شايق افندی، حبیب الله بلبل، فيض محمد ذکريا (فيض کابلی) جملات بس دلنشين و درخور قدر و ستايش نوشته اند. از جمله چند سطری از تقريط استاد خليل الله خليلی: «سخنان شايق جمال از باد بهاری نازکتر و از سنبل و نسرين بويا تر است، سخنان او شور و شيدايی دارد، سخنان او از آتشکده دل سربرآورده است. سخنان او سرود اشک و پيام مهر است، سخنان اين تر دامنان سوخته دل از خود آنها نيست.»
بلی، اشعار دل انگيز شايق جمال الهام بخش عالم ديگر ، غير از عالم خودش است. شاعر شوريده ، عاشق پيشه و دلباخته به دلبر حقيقی سروسوز جانگاه درونش را آنقدر نازک خيالانه و دلبرانه بروز ميدهد تو گويی پرستو است که هر چه ميخواند دلپذير و پر رويا ميسرايد.
جناب حبیب الله بلبل که یکتن از دوستان نزدیک و شاعر آن زمان در رابطه به نابینا شدن شایق جمال چنین مینویسد:
شایق جمال
بخواندم در انیس ای دوستان داستان شایق را
که کردند شرح بست پرده چشمان شایق را
برای همنوایان این خبر خیلی گران آمد
خدایا گر به فضل خود کنی درمان شایق را
سواد دیده شایق دلم را خون چکان کرده
ندانم تا چه حال است سینۀ بریان شایق را
طبیبان در علاجش چاره دارند یا چه میگویند
کنند اهل قلم ای کاشکی پرسان شایق را
برفت از هجر یار آخر مگر نور دو چشمانش
چه پرسید قصه عشق شب هجران شایق را
کسی نبود که از سوزنده طبعش بی خبر باشد
شنیده در وطن اهل وطن افغان شایق را
نشاید دیده باشی هم زبانش در شکر ریزی
کند تصدیق هر کی خوانده است دیوان شایق را
ارادت داشت بلبل بر جنابش از ره اخلاص
جهان فانیست یارب حفظ کن ایمان شایق را
26 سنبله 1350