که کس به رند خرابات ظن آن نبرد
من این مرقع دیرینه بهر آن دارم
که زیر خرقه کشم مى کسى گمان نبرد
مباش غره به علم و عمل، فقیه! مدام
که هیچکس ز قضاى خداى جان نبرد
اگر چه دیده پاسبان تو ای دل
به هوش باش که نقد تو پاسبان نبرد
سخن به نزد سخندان ادا مکن حافظ
که تحفه کس در و گوهر به بحر و کان نبرد