تا چند به هر شعله زنی دامنکاغذ
کس نیست که بر خشکی طبعت نستیزد
گر آتش وگر آب بود دشمنکاغذ
بیکسب هنر فیض قبولی نتوان یافت
تا حفظ نماید نتوان خواندن کاغذ
هر نامهٔ بیمطلب ما جای رقم نیست
قاصد نفسی سوخته در بردن کاغذ
گر آگهی، آیینهات از زنگ بپرداز
ای علم تو مصروف سیه کردن کاغذ
سهل است به هر شیشه دلی تیغ کشیدن
دارد نم آبی شرر خرمن کاغذ
هر نقطهکه از شوخی خال تو نویسند
آرام نگیرد چو شرر بر تن کاغذ
از راه تو آسان نرود نقش جبینم
خط پنجهٔ دیگر زده در دامن کاغذ
تسلیم من از آفت گردون نهراسد
بر هم نخورد حرف به پیچیدنکاغذ
ثبت است جواب خط عاشق به دریدن
درباب صریر قلم از شیون کاغذ
فریادکه در مکتب بیحاصل امکان
یک نسخه نیرزید بگرداندن کاغذ
بیدل دل عاشق به هوس رام نگردد
اخگر نشود تکمهٔ پیراهن کاغذ
حضرت ابوالمعانی بیدل رح