چرخ میگردد دوتا در فکر بار درد ما
گر به میدان ریاضتکهربا دعویکند
کاهگیرد در دهن از شرم رنگ زرد ما
دور نبود گرکمان صید دلها زهکند
هم ادای ابروی نازیست بیت فرد ما
میدهد بوی گریبان سحر موج نسیم
میتوان دانست حال دل ز آه سرد ما
همچو نی در هر نفست دایم نقد نالهای
ای هوس غافل مباش ازگنج باد آورد ما
ما سبکروحان ز قید ششدر تن فارغیم
مهرة آزاد دل دارد بساط نرد ما
گر دهد صدبارگردون خاک عالم را بهباد
بشکندآشفتگی رنگی به رویگرد ما
دوش با تیغ تبسم رفتی از بزم و هنوز
شور بیرون میدهد زخم نمکپرورد ما
در سواد حیرت از یاد جمالت بیخودیم
روز وشب خواب سحر دارد دل شبگرد ما
نیست بیدل جزنوای قلقل مینای من
هیچکس درمحفل خونیندلان همدرد ما
حضرت ابوالمعانی بیدل رح