زمین خانهٔ خورشید جز گردون نمیباشد
شکست کار دنیا نیست تشویش دماغ من
خیال موی چینی در سر مجنون نمیباشد
کمند همتم گیرایی دارد که چون گردون
سر من نیز از فتراک من بیرون نمیباشد
به دامان قیامت پاک نتوان کرد مژگانم
نم چشمی که من دارم به صد جیحون نمیباشد
که دارد طاقت سنگ ترازوی عدم بود
کمم چندانکه از من هیچکس افزون نمیباشد
دم تقریر اگر گاهی نفس دزدم مکن عیبم
به طور اهل معنی سکته ناموزون نمیباشد
سواد راستبینی کردنست ای بیخبر روشن
خط ترسا هم اینجا آنقدر واژون نمیباشد
به سامان لباس از سعی رسوایی تبرا کن
عبارت جز گریبانچاکی مضمون نمیباشد
حذر کن از شکفتن تا نبازی رنگ جمعیت
جراحتها جز آغوش وداع خون نمیباشد
درین عبرت فضا تا کی بساط کر و فرچیدن
زمانی بیش گرد سیل در هامون نمیباشد
زر و مالآنقدر خوشترکهخاکشکم خوردبیدل
تلاشگنج جز سرمنزل قارون نمیباشد
حضرت ابوالمعانی بیدل رح