امشب از باده به جا آمده هوش مینا
وقتآن شدکه به دریوزه شود سر خوش ناز
کاسهٔ داغ من ازپنبهٔ گوش مینا
زندگی کردن، مار به خم عجزکشید
باده، زنار وفا بست به دوش مینا
تانفس هستبهدل زمزمهٔ شوق رساست
گم نسازد اثر باده، خروش مینا
ای قدحگوش شو و مژدة مستی دریاب
گرم نطقی استکنون لعل خموش مینا
میکشد جلوة لعل تو بهکیفیت می
آب حسرت ز لب خندهفروش مینا
چشم و دل زیبگرفتاری سودای همند
خط جام است همان حلقهٔ گوش مینا
همهجا جلوهفروش است دل، از دیده مپرس
جام این بزم نهفتند به جوش مینا
قلقلی راهزنگوش شد و هوش نماند
ورنه صد رنگ نوا داشت خروش مینا
دل عشاق زآفت نتوان باز خرید
پرفشان است شکست از برو دوش مینا
بیدل اندر قدح باده نظرکن به حباب
تا چه دارد نفس آبلهپوش مینا
حضرت ابوالمعانی بیدل رح