صد شرر پرواز دارد بالش خواب از سرم
سیرگلشن چیست تا درمان دلگیرد هوس
میکند یاد تو از گل صد چمن رنگینترم
تازه است از من بهار سنبلستان خیال
جوهر آیینهٔ زانو بود موی سرم
موج بر هم خورده است آیینه پرداز حباب
میتوان تعمیر دلکرد از شکست پیکرم
در غبار نیستی هم آتشم افسرده نیست
داغ چون اخگر نمکسودست از خاکسترم
میروم ازخویش در هر جنبش آهنگ شوق
طایر رنگم غبار شوخی بال و پرم
از نزاکت نشئهگیهای می عجزم مپرس
کز شکست خویشتن لبریز دل شد ساغرم
در محیط حادثات دهر مانند حباب چشم
پوشیدن لباس عافیت شد در برم
همچوشبنم جذبهٔ خورشید حسنی دیدهام
چون نگه پرواز دارد اشک با چشم ترم
تخم اشک حیرتم بیریشهٔ نظاره نیست
در گره چون رشته پنهان است موج گوهرم
از خط لعلکه امشب سرمه خواهد یافتن
میپرد بیدل به بال موج چشم ساغرم
حضرت ابوالمعانی بیدل رح