صفای حال ما مغشوش رنگیست

صفای حال ما مغشوش رنگیست
عدم ‌را نام هستی سخت ننگیست
ز قید سخت جانیها مپرسید
شرار ما قفس فرسوده سنگیست
به هر جا بال عجز ما گشودند
پر پرواز نقش پای لنگی ‌ست
نواهایی که دارد ساز زنجیر
ز شست شهرت‌مجنون خدنگیست
جهان گرد سویدای که دارد
ز داغ لاله این صحرا پلنگیست
سراپا بالم و از عجز طاقت
چوگل پروازم از رنگی به رنگیست
چو شمع از فکر هستی می‌گدازم
بغل واکردن جیبم نهنگیست
شکستن شاقی بزم است هشدار
می و‌ مینا و جام اینجا نرنگیست
جهان ‌، جنس بد و نیکی ندارد
تویی سرمایه ‌هر جا صلح‌ و جنگیست
به یکتایی طرف‌گردیدنت چند
خیال‌اندیشی آیینه زنگیست
نواپروردهٔ عجزیم بیدل
درین دریا خم هر موج چنگیست
حضرت ابوالمعانی بیدل رح
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *