آسمان را هم که میبینی زمین برداشتهست
حق سعی ریشه بسیار است بر نخل بلند
پای درگل رفته ما را اینچنین برداشتهست
کوشش بیهوده خلقی را به کلفت غوطه داد
موج در خورد تلاش، از بحر، چین برداشتهست
تا نفس زد تخم خواب ریشهها گردید تلخ
دل جهانی را به فریاد حزین برداشتهست
برحلاوت دوستان یک چشم عبرت وا نکرد
این همه زخمی که موم از انگبین برداشتهست
بیش ازین تاب گرانیهای دل مقدور نیست
ناله دارد کوه تا نامم نگین برداشتهست
بیگرانی نیست تکلیفی که دارد سرنوشت
پشت ابرو هم خم از بار جبین برداشتهست
سعی ما چون شمع رفت آخر به تاراج عرق
نخل باغ ناتوانیها همین برداشتهست
سایه بودیم این زمان خورشید گردونیم و بس
نیستی ما را چه مقدار از زمین برداشتهست
بیدل از افلاس ما رز جنون پوشیده نیست
دست کوته تا گریبان آستین برداشتهست
حضرت ابوالمعانی بیدل رح