ناله میخوانم بلندیهای مضمون تو را
شام پرورد غمم با صبح اقبالم چهکار
تیرهبختی سایهٔ بید است مجنون تو را
خاکهای این چمن میبایدم بر سر زدن
بسکهگل پوشید نقش پایگلگون تو را
ساز محشرگشت آفاق از نگاه حیرتم
درنی مژگان چه فریاد است مفتون تو را
شور استغنابرون از پردههای عجز نیست
رشتهٔ ماسخت پیچیدهست قانون تو را
فهم یکتاییست فرق اعتبارات دویی
عمرهاشد خواندهام برخویش افسون تورا
هرچه میبینم سراغی از خیالت میدهد
هردو عالم یکسر زانوست محزون تورا
ای دلدیوانه صبریکز سویدا چاره نیست
دیدهٔ آهو فرو بردهست هامون تو را
بیدل آزادی گر استقبال آغوشت کند
آنقدر واشوکه نتوان بست مضمون تو را
حضرت ابوالمعانی بیدل رح