ای قدمت بر سر من چون سر من بر در تو
آینهٔکون و مکان حیرت سیر چمن است
ساغر رنگ دو جهان حسرت گرد سر تو
تاب جمال تو ز کس راست نیاید ز هوس
حلقهٔ گیسوی تو بس چشم تماشاگر تو
محرم آن لعل نشدکام تمنایکسی
غیرتبسمکه برد چاشنی از شکرتو
رنگ تو آشفته چوگل در چمن آرزویت
موج تو غلتان چوگهر در طلبگوهر تو
صبح برد تا به کجا پایه ز قطع نفسش
وانشود زین هوسی چند ره منظر تو
نُه فلک ازگردش سرگشته به خمیازه سمر
همت ظرف که کشد بادهٔ بیساغر تو
سعی طلب بی سر و پا جادهٔ تحقیق رسا
سبحه صفت آبلهها خفته برون در تو
خط حساب من و ما راه گشاید ز کجا
صفر نماید به نظر نقطهای از دفتر تو
بیدل از افسون سخن بلبل باغ چهگلی
رنگ چمن میشکند بوی بهار ازپرتو
حضرت ابوالمعانی بیدل رح