مخمس بر غزل صائب تبریزی
هر که اندر کارگاهِ چرخِ دوّارِ خودست
هر کسی رونق پذیرِ جنسِ بازارِ خودست
هر قسم از بهر نفع ریش و دستارِ خودست
هر که را دیدیم در عالم گرفتارِ خودست
کار حق در طاق نیسان مانده در کارِ خودست
***
خانه ی وجدان مرده دربرفته ترس و بیم
شد همه گلها ز کاغذ نیست بوی از نسیم
روی گردانده زمردم آن خداوندِ کریم
خضر آسودست از تعمیرِ دیوارِ حکیم
هرکسی را روی در تعمیرِ دیوارِ خودست
***
آتش ِ مهر و محبت رفت خاکستر گرفت
در دل ِ خود خلق چیزی بر زبان دیگر گرفت
از مروت مردمِ ما وزن را کمتر گرفت
کیست از دوشِ کسی باری تواند بر گرفت
گر همه عیسی است در فکرِ خر و بارِ خودست
***
از صداقت گویی دیگر قصه و افسانه نیست
بر لقای حسن جانان هیچکس مستانه نیست
هر دری را می زنیم و هیچ یک در خانه نیست
گریه ی شمع از برای ماتمِ پروانه نیست
صبح نزدیک است در فکرِ شبِ تارِ خودست
***
کی شود از گنده فکران عطرِ بوی گل کشید
سخت زحمت بایدت گر عطری از سنبل کشید
آن صفا و رادمردی رخت از کابل کشید
چون توانَد خارِ حسرت از دلِ بلبل کشید
غنچه ی بی دست و پا درمانده ی خارِ خودست
***
بسته مردم راست گویم دست و پای خویشتن
خلق را پامال کرده از برای خویشتن
بنده را تا بنگری گشته خدای خویشتن
خرجها دخل است چون باشد بجای خویشتن
هر که می آید به کارِ خلق، در کارِ خودست
***
در میانِ مردم ِ ما کیست کو بیمار نیست
یک گُلی را وانما کآن در میانِ خار نیست
جز “همایون” از تباهی هیچکس بیزار نیست
چشمِ “صائب” چون صدف بر ابرِ گوهر بار نیست
زیرِ بارِ منّت طبعِ گهر بارِ خودست
سید همایون شاه عالمی
هشتم دسامبر دوهزار پانزدهم میلادی
کابل، افغانستان