گریه من تازه رو دارد گل خورشید را
خط آزادی است از اهل طمع، بی حاصلی
عقده پیوند در دل نیست سرو و بید را
نام شاهان از اثر در دور می باشد مدام
جام می دارد بلند، آوازه جمشید را
کوکب اقبال و دولت شوخ چشم افتاده است
مشرق دیگر بود هر صبحدم خورشید را
دوربینی کز مآل شادمانی آگه است
تیغ زهرآلود می داند هلال عید را