پرده هر چند که بسیار شود، ساز یکی است
کثرت موج ترا در غلط انداخته است
ورنه در سینه دریا گهر راز یکی است
ذره و مهر، صفای دل ازو می یابند
صد هزار آینه و آینه پرداز یکی است
چون نگردند به گرد سر مجنون شب و روز؟
شوخ چشمند غزالان و نظرباز یکی است
صید فرش است درین دامگه، اما صیدی
که دهد سینه خود طرح به شهباز یکی است
ز اختلاف سخن از راه نیفتی صائب
که درین پرده نه توی، سخنساز یکی است