می شود نرگس به هر رنگی که باشد آب او
هر طرف صبح امیدی هست از چشم سفید
تا کجا طالع شود خورشید عالمتاب او
مطربی تردست می خواهم که چون آب روان
روز و شب باشد مسلسل نغمه سیراب او
با خرامش هر دو عالم مشت خاری بیش نیست
خار خشک ما چه باشد در ره سیلاب او
از خمار ما کجا دارد خبر میخواره ای
کز مکیدن های لب باشد شراب ناب او
این که زهد زاهد افسرده بی کیفیت است
می توان دریافت از خمیازه محراب او
هر دلی کز حیرت دیدار، صائب آب شد
جلوه مهر خموشی می کند گرداب او