از خشکی دماغ محور بر دماغ صبح
عشقی که صادق است شام مطلبش
از خود شراب لعل برآرد ایاغ صبح
بی شست و شوی، نامه پاکان بود سفید
پرورده است در نمک خویش داغ صبح
در پرده جلوه های نهان هست فیض را
غافل مباش در دل شب از سراغ صبح
شمعی بس است ظلمت آیینه خانه را
رنگین شود ز یک گل خورشید باغ صبح
پا در رکاب برق بود حسن نوخطان
زنهار بر مدار نظر از چراغ صبح
صائب ز سینه انجمن افروز عالم
تا گرم شد چو مهر سرم از ایاغ صبح