آتش از سرزنش خار چه پروا دارد؟
سنگ را سرمه کند نقش پی گر مروان
پای مجنون ز خس و خار چه پروا دارد؟
سخن سرد نسیم جگر سوخته است
از نصیحت دل افگار چه پروا دارد؟
بوی خون سنگ ره بیجگران می گردد
سیل از وادی خونخوار چه پروا دارد؟
سر مژگان تو در کاوش دل بی پرواست
نیشتر از رگ بیمار چه پروا دارد؟
دامن تر نکند تیره دل روشن را
تیغ خورشید ز زنگار چه پروا دارد؟
سخن تلخ شراب است جگرداران را
صائب از طعنه اغیار چه پروا دارد؟