جای ترحم است به زخم حسود ما
برهان آدمیت ما، قدسیان بسند
گو شعله زاده ای ننماید سجود ما
خورشید از کدام افق سربرآورد؟
آفاق پر شده است ز گفت و شنود ما
خوردیم بس که سیلی اخوان روزگار
نیلی شد آب چاه ز روی کبود ما
صائب غنیمت است که در سنگلاخ دهر
خندید بخت سبز به روی کبود ما