کوه تمکین تو از خاک گرانی برداشت
از اجل چاشنی قند مکرر یابد
در حیات آن که دل از عالم فانی برداشت
می خورد خون جگر بیش ز ته جرعه عمر
بیشتر هر که تمتع ز جوانی برداشت
دل ز جمعیت اسباب چو برداشتی است
آنقدر بار به دل نه که توانی برداشت
از سبکروحی پروانه کباب است دلم
که ز جان دست به یک بال فشانی برداشت
بر دلم درد گران بود ز بی حوصلگی
صبر ازین کوه گرانسنگ گرانی برداشت
رنگ صائب به رخ می نتوانم دیدن
تا ز رخساره من رنگ خزانی برداشت