شوخی چشم غزالان است زهگیر ترا
می شود سرسبز از عمر ابد، آن را که کشت
داده اند از چشمه خضر آب شمشیر ترا
چرخ نتواند نگاه کج به مجنون تو کرد
شیر می بوسد زمین از دور نخجیر ترا
شاهد گویاست بر حسن تمام اجزای تو
نا تمامی، در کف نقاش، تصویر ترا
وه چه سلطانی، که بر گردن عزیز مصر را
منت زلف گره گیرست زنجیر ترا
حسن دوراندیش آماده است از خط گرد مشک
تا کند در منت های حسن، تعمیر ترا
می شمارد گوهر شهوار را اشک یتیم
قلب صائب چون فریبد دیده سیر ترا؟