بالین و بستر از گل بی خار کرده است
روشن گهر کسی است که هر خوب و زشت را
بر خویشتن چو آینه هموار کرده است
استادگی ز عمر سبکرو طمع مدار
سیلاب را که خانه نگهدار کرده است؟
ایجاد می کند به شکرخنده صبح را
روز مرا کسی که شب تار کرده است
دستم ز کار و کار من از دست رفته است
تا بهله دست در کمر یار کرده است
در عین وصل می تپد از تشنگی به خاک
آن را که شوق تشنه دیدار کرده است
فارغ ز دور باش بود چشم پاک بین
آیینه را که منع ز دیدار کرده است؟
شهباز انتقام تلافی کند به زخم
هر خنده ای که کبک به کهسار کرده است
ممنونم از غبار کسادی که این حجاب
فارغ مرا ز ناز خریدار کرده است
صائب فریب خنده شادی نمی خورد
هر کس دلی ز گریه سبکبار کرده است