خوشه ام عقد اخوت با ثریا بسته است
در تجرد، رشته واری از تعلق سهل نیست
سد آهن سوزنی در راه عیسی بسته است
جنگ دارد گوشه گیری و بلند آوازگی
تهمت عزلت به خود بیهوده عنقا بسته است
شور محشر صحبت ما را نمی پاشد ز هم
موج می شیرازه جمعیت ما بسته است
نعل حرصش از تردد روز و شب در آتش است
هر که چون خورشید صائب دل به دنیا بسته است