پرده خواب، سراپرده دولت بوده است
دامن دشت جنون را به غزالان دادند
وسعت عیش به اندازه وحشت بوده است
آنچه در سایه اقبال هما می جستیم
فرش در سایه دیوار قناعت بوده است
تا کشیدم ز جهان دست، فتادم به بهشت
دست کوتاه کلید در جنت بوده است
مو شکافی که کنون سرمه اهل نظرست
پیش ازین ناخنه چشم بصیرت بوده است
چشم شوری که ازان کامروایان ترسند
نمک سفره ارباب قناعت بوده است
این زمان تیغ تغافل همه مخصوص من است
ورنه زین پیشتر این آب به نوبت داده است
دل آگاه، مرا ساخت مکدر صائب
شادی و عیش به اندازه غفلت بوده است