با کمال قرب خود را دور باید داشتن
سر نباید تافتن از گفتگوی حق به تیغ
پاس حرف خویش چون منصور باید داشتن
چشم شور از نعمت فردوس لذت می برد
درد و داغ عشق را مستور باید داشتن
گریه کردن پیش بی دردان ندارد حاصلی
تخم را پاس از زمین شور باید داشتن
تا به شیرینی سرآید روزگار زندگی
نفس را قانع به تلخ و شور باید داشتن
برنمی آید دل نازک به استیلای عشق
شیشه را پاس از می پر زور باید داشتن
در چنین عهدی که از روشندلان آثار نیست
در بغل آیینه را مستور باید داشتن
از فروغ هر شراری سوختن دون همتی است
شرمی از روی چراغ طور باید داشتن
چشم او در روزگار خط قیامت می کند
در بهاران مست را معذور باید داشتن
گر بود روی زمین در حلقه فرمان تو
چون سلیمان دست پیش مور باید داشتن
شمع اگر صائب صلای گرد سرگشتن دهد
خاطر پروانه را منظور باید داشتن