در حلقهٔ تصرف پیمانهٔ تواند
چندان که چشم کار کند در سواد خاک
مردم خراب نرگس مستانهٔ تواند
گردنکشان شیشه و افتادگان جام
در زیر دست ساقی میخانهٔ تواند
آن خسروان که روز بزرگی کنند خرج
چون شب شود، گدای در خانهٔ تواند
ما خود چه ذرهایم، که خورشید طلعتان
با روی آتشین همه پروانهٔ تواند
صائب بگو، که پرده شناسان روزگار
از دل تمام گوش به افسانهٔ تواند